میترسم که دستاتو ول کنم و
تو ساده بری ، ساده دس بکشی
میترسم بری دستاتو بگیرن
و کم کم تو هم مال مردم بشی
و اون لحظه هایی که از من دوری
میترسم یکی به تو نزدیک بشه
و خوشیامو تو کوله ت جا کنی
عذاب کشیدن واسه من تیک بشه
از اون ساعتایی که بیدار شم و
که بیدار شم و وجودم سرد باشه
و میترسم از هر قدم بعد تو
که ردپاهام بی تو تنها بشه
و گریه کنم توی خیابونا
و مردم به من هی اشاره کنن
بترسن ازم ، هی ازم دور بشن
و اسم دیوونه بذارن رو من
میترسم من از هرچی بعد توئه
همصحبت کنم جای تو عکساتو
و این میشه دلیل قرصای خواب
و این میشه سفت میگیرم دستاتو .
مهم نیست در چه سنی باشم ،
هر زمان چیز جدید یاد میگیرم دلم میخواهد فریاد بزنم : مامان بیا نگاه کن !
نظرات شما عزیزان: